ظرفی که در آن سرمه را نگاه دارند. (آنندراج). کیسه ای کوچک که در آن سرمه ریزند. (فرهنگ فارسی معین) : با سرمه دان زرین ماند خجسته راست کرده بجای سرمه بدان سرمه دان عبیر. منوچهری. وآن نی چو مار بی زبان سوراخها در استخوان هم استخوانش سرمه دان هم گوشت ز اعضا ریخته. خاقانی. در کیسه های جیب عروسان رود عبیر مانند سرمه دان که در او توتیا رود. نظام قاری. شکست رنگ بجای خمار گلها را که لاله آمد و یک سرمه دان شراب آورد. سلیم (از آنندراج). ، بمجاز، ظرف کم. (آنندراج) ، مجازاً، آلت زن. شرم زن. (فرهنگ فارسی معین) : میل در سرمه دان نرفته هنوز بازیی باز کرد گنبد کوز. نظامی. - سرمه دان عاج، کنایه از اندام نهانی بود بمانند عاج در سپیدی. (آنندراج) : تا شبی پای در دواجش برد میل در سرمه دان عاجش برد. سعدی
ظرفی که در آن سرمه را نگاه دارند. (آنندراج). کیسه ای کوچک که در آن سرمه ریزند. (فرهنگ فارسی معین) : با سرمه دان زرین ماند خجسته راست کرده بجای سرمه بدان سرمه دان عبیر. منوچهری. وآن نی چو مار بی زبان سوراخها در استخوان هم استخوانش سرمه دان هم گوشت ز اعضا ریخته. خاقانی. در کیسه های جیب عروسان رود عبیر مانند سرمه دان که در او توتیا رود. نظام قاری. شکست رنگ بجای خمار گلها را که لاله آمد و یک سرمه دان شراب آورد. سلیم (از آنندراج). ، بمجاز، ظرف کم. (آنندراج) ، مجازاً، آلت زن. شرم زن. (فرهنگ فارسی معین) : میل در سرمه دان نرفته هنوز بازیی باز کرد گنبد کوز. نظامی. - سرمه دان عاج، کنایه از اندام نهانی بود بمانند عاج در سپیدی. (آنندراج) : تا شبی پای در دواجش برد میل در سرمه دان عاجش برد. سعدی
سرمه دان به خواب، زنی بود با امانت. اگر بیند که سرمه دانی داشت، دلیل است که او رابا زن دیندار صحبت افتد و از او خیر و منفعت یابد. اگر بیند که سرمه دان بشکست یا ضایع گردید، دلیل که از صحبت زنی دیندار جدا افتد. اگر بیند که سرمه دانی را بخرید، دلیل است که کنیزکی دیندار بخرد و باامانت بود. جابر مغربی سرمه دان درخواب، زنی بود که همیشه خدای را به یاد دارد و مردمان را به راه دین خواند. اگر بیند که سرمه دانی داشت، دلیل که زنی را بدین صفت بخواهد. اگر بیند که سرمه دان او بشکست، دلیل که زن او هلاک گردد. محمد بن سیرین
سرمه دان به خواب، زنی بود با امانت. اگر بیند که سرمه دانی داشت، دلیل است که او رابا زن دیندار صحبت افتد و از او خیر و منفعت یابد. اگر بیند که سرمه دان بشکست یا ضایع گردید، دلیل که از صحبت زنی دیندار جدا افتد. اگر بیند که سرمه دانی را بخرید، دلیل است که کنیزکی دیندار بخرد و باامانت بود. جابر مغربی سرمه دان درخواب، زنی بود که همیشه خدای را به یاد دارد و مردمان را به راه دین خواند. اگر بیند که سرمه دانی داشت، دلیل که زنی را بدین صفت بخواهد. اگر بیند که سرمه دان او بشکست، دلیل که زن او هلاک گردد. محمد بن سیرین
سرخ دار، درختی پرشاخ و برگ، مخروطی با برگ های باریک و دراز، همیشه سبز، چوب سرخ رنگ و بلندی پانزده متر که پوست، برگ و دانۀ آن سمی است و چوبش در صنعت به کار می رود
سرخ دار، درختی پرشاخ و برگ، مخروطی با برگ های باریک و دراز، همیشه سبز، چوب سرخ رنگ و بلندی پانزده متر که پوست، برگ و دانۀ آن سمی است و چوبش در صنعت به کار می رود
مقام شناس. آنکه به تربیت و منزلت هرکس رعایت حرمت آن کس کند: خدایگان خردپرور مروت ورز بلندهمت و زایرنواز و حرمت دان. فرخی. همواره پادشاه جهان بادا آن حق شناس حق ده حرمت دان. فرخی. زبان بدگو چونانکه رسم اوست مرا جدا فکند از آن حق شناس حرمت دان. فرخی
مقام شناس. آنکه به تربیت و منزلت هرکس رعایت حرمت آن کس کند: خدایگان خردپرور مروت ورز بلندهمت و زایرنواز و حرمت دان. فرخی. همواره پادشاه جهان بادا آن حق شناس حق ده حرمت دان. فرخی. زبان بدگو چونانکه رسم اوست مرا جدا فکند از آن حق شناس حرمت دان. فرخی
طبلۀ مرهم. (آنندراج). ظرفی که در آن مرهم را ضبط می کنند. (ناظم الاطباء). ظرفی سفالین یا چوبین و غیره که مرهم در آن نهادندی: پرنگردد زخمت از مرهم مسیح گر شود افلاک مرهم دان او. مسیح کاشی (از آنندراج). سینه ریشانیم دارد این دهن درمان ما ای نمکدان لب لعل تو مرهم دان ما. محمدقلی سلیم (از آنندراج)
طبلۀ مرهم. (آنندراج). ظرفی که در آن مرهم را ضبط می کنند. (ناظم الاطباء). ظرفی سفالین یا چوبین و غیره که مرهم در آن نهادندی: پرنگردد زخمت از مرهم مسیح گر شود افلاک مرهم دان او. مسیح کاشی (از آنندراج). سینه ریشانیم دارد این دهن درمان ما ای نمکدان لب لعل تو مرهم دان ما. محمدقلی سلیم (از آنندراج)
دهی از دهستان دودانگه بخش هوراند شهرستان اهر که در 2500گزی شمال هوراند و 25هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر واقع است. کوهستانی و معتدل است و 12 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان دودانگه بخش هوراند شهرستان اهر که در 2500گزی شمال هوراند و 25هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر واقع است. کوهستانی و معتدل است و 12 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
درختی است از تیره مخروطیان جزو رده بازدانگان که برگهای سوزنی شکل و طویل دارد و میوه اش مخروطی و از میوه کاج کوچکتر است. این گیاه در نقاط معتدل آسیا از جمله ایران میروید چوب این درخت قرمز و نسبتا محکم است و چون به خوبی صیقل میشود از آن در صنعت استفاده میکنند سیر دار زرنب رجل الجراد
درختی است از تیره مخروطیان جزو رده بازدانگان که برگهای سوزنی شکل و طویل دارد و میوه اش مخروطی و از میوه کاج کوچکتر است. این گیاه در نقاط معتدل آسیا از جمله ایران میروید چوب این درخت قرمز و نسبتا محکم است و چون به خوبی صیقل میشود از آن در صنعت استفاده میکنند سیر دار زرنب رجل الجراد